فقل هل لک الی ان تزکًی

پس بگو آیا تو را میلی هست به آن که پاک شوی؟!

فقل هل لک الی ان تزکًی

پس بگو آیا تو را میلی هست به آن که پاک شوی؟!

فقل هل لک الی ان تزکًی

بسم الله الرحمن الرحیم

ما فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان می ‏دانیم، نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم آموختن.
فرهنگ هر کشور، بستر اصلى حرکت عمومى آن کشور است. حرکت سیاسى و علمی اش هم در بستر فرهنگى است.
فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت، تفکراتش، ایمانش، آرمان‌هایش، این‌ها تشکیل دهنده‏ مبانى فرهنگ یک کشور است.
اینهاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل می ‏کند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاک‌‏نشین و فقیر می ‏کند.
فرهنگ، عنصر خیلى مهمى است. ما نمی ‏توانیم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرف‌‏نظر کنیم. فرهنگ هم مثل علم است. فرهنگ هم گیاه خودرو نیست. همه‏ آنچه شما از نشانه‏‌ها و مظاهر فرهنگى در جامعه‏ خودتان و در هر نقطه‏ ای از دنیا می ‏بینید، بدون تردید این بذر را دستى افشانده است. البته انسان بعضى از دست‌ها را می بیند، اما بعضى از دست‌ها را نمی بیند. از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضاى خیابان، تا رادیو و تلویزیون، تا ماهواره، تا تبلیغات جهانى، تا اینترنت، و از این قبیل چیز‌ها. فرهنگ، هدایت و پرورش دادن می ‏خواهد...
*امام خامنه ای*

آخرین نظرات

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است


... وقتی می شد من سر مسئله ای ناراحت  و گرفته می شدم و به ایشان شکایت می کردم به من می گفت: ببین هزاران کهکشان  در آسمان وجود دارد، یکی اش راه شیری است.سیاره های زیادی در آن هست که یکی اش زمین است. کره زمین قاره های متفاوتی دارد. یکی اش همین زمینی است که ما روی آن زندگی می کنیم. از کل به جز می آمد. بعد می گفت ما هم ذره ای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما میگویید ، جایش در این مجموعه باشکوه کجاست؟ آدم در آن کلیت می دید که چقدر آن اتفاق ناچیز و بی اهمیت بوده است؛ اگر با دید درست نگاه نکند دچار مشکل خواهد شد. بیان ایشان از روزمرگی در مورد آن مصادیقی که عنوان کردم چنین بود...

(کتاب مرتضی آیینه زندگی من بود، مصاحبه با همسر شهید آوینی)

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۵
...

“پر کن پیاله را
کاین آب آتشین 
دیریست ره به حال خرابم نمی‌برد

این جام‌ها که در پی هم می‌شوند تهی
دریای آتش است که ‌ریزم به کام خویش
گردآب می‌رباید و آبم نمی‌برد

من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته‌ام
تا دشت پر ستاره‌ی اندیشه‌های گرم
تا مرز ناشناخته‌ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره‌های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی‌برد

هان ای عقاب عشق!
از اوج قله‌های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم‌انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره‌ام که عقابم نمی برد

در راه زندگی 
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی 
با اینکه ناله می‌کشم از دل که :
آب ... آب ...
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد

پر کن پیاله را ”

فریدون مشیری

 

چقدر این شعر رو خوندم با زبان بی زبانی تا گوشه نگاهی بهم کردی،ممنونتم،کمکم کن شکر گزارباشم و پیشرفت کنم...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۶
...

عزیزی می گفت بزرگی روح آدما به تعداد رازهایی ست که از دیگران دارند و این یعنی غیبت نکردن.
خدایی چقدر روحمون بزرگ و بزرگواره...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۶
...

 

 

ذهن عادت کرده به اینکه مدام سرش را در توبره حافظه کند و از آن نشخوار نماید بدون اینکه نیاز واقعی به ارگانیسم مطرح باشد. ذهن در طول شبانه روز بطور مستمر با نوسان در دو زمان گذشته و آینده در صدد خلق فکر است و خود در این اندیشه سازیهایش حضور ندارد تنها نتایج این تفکرهایش را در شکل ملالت، افسردگی و کهنگی حس می کند و همین کیفیت اندیشه گری مداوم ذهن از فکری به فکر دیگر، دقیق اندیشی را از ذهن سلب می کند و انتزاعی اندیشی را جایگزین می کند .

کتاب «ذهن نا آرام» اثر «مهندس هادی بیگدلی»

 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۲
...

تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی شود نرم و بسی قابل

 ولی آهسته آهسته

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۷
...