خدایا...
دیگر نمےخواهم زنده بمانـــم،
مــטּ محتاج نیست شدنم،
مــטּ محتاج تو هستم. خدایا!
بگو ببارد باران، ڪـه ڪـویر شورهزار قلبم سالهاست،
ڪـه سترون مانده است،
من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم.
خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ،
دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی.
خدایا! اگر بگوئے لیاقت ندارے،
خواهم گفت: «لیاقت ڪـدامیک از الطاف تو را داشتهام»؟
خدایا دوست دارم سوختن را،
فنا شدن را ،
از همه جا جارے شدטּ را،
به سوی ڪـمال انقطاع روان شدن را...
دست نوشته شهید احمدرضا احدے